آقای دکتر بهکیش پس از مطالعه یادداشت دوم در گفتگویی کوتاه تلگرامی اما پرمعنا و با اجازه انتشار، برایم این مطلب را فرستادند:" رانت، اقتصاد را غیر رقابتی میکند و در نتیجه تعادل مناسبی در بازار به وجود نمی آید و البته کشف قیمت رقابتی هم در بازار صورت نمیگیرد و همان میشود که اکثر دولتها در کشورهای در حال توسعه عاشق آنند؛ یعنی قیمت گذاری. آن زمان است که نقش اقتصاددان در سیاست گذاری به تحلیل میرود و بنگاهها در این شرایط، به کارشناس اقتصاد نیاز ندارند؛ چه استاد اقتصاد برای مشورت و چه فارغ التحصیل برای تدوین برنامهها و تحلیلهای هزینه-فایده برای هر حرکت اقتصادی.
در شرایط غیر رقابتی، اهرم اصلی در اختیار دولت است نه بازار رقابتی که تنظیم آن به علم اقتصاد نیاز دارد. استادانی که درگیر پیدا کردن راه حل برای مشکلات نشده باشند و کار پژوهشی در ارتباط با مشکلات بنگاهها یا محیط زیست یا دولت و ... نکرده باشند تدریس آنها نیر محدود به نظریهها و کتابهای ترجمه شده میشود و عملا دانش گسترده ای ناشی از شناخت اقتصاد کشور به وجود نیامده است که آن را تدریس کنند. این چنین میشود که دانشجو هم در مظلومیت گرفتار می آید."
این نوشته جدید استاد انگیزه ادامه این نوشتار شد.
1-در شرایطی که اداره اقتصاد ایران هیچ ربطی به اصول علم اقتصاد و رقابت و تخصیص بهینه و بهبود رفاه جامعه ندارد و همه داستان، توزیع منافع حاصل از دلار نفتی در حین تزریق ویروس تب هلندی به پیکره اقتصاد جامعه است؛
2-در شرایطی که علم اقتصاد را به استهزاء میگیرند که فرمولهایتان جواب نمیدهد؛
3-در شرایطی که بابت ریال داده نشده بابت دلاری که در صندوق وجود ندارد، دولت را طلبکار از بانک مرکزی میدانند؛
4-در شرایطی که استادان محترم با داشتن تحصیلات یا دکترای روابط بین الملل، تاریخ معاصر، مهندسی معدن، مدیریت مالی، حسابداری، جامعه شناسی، حقوق، کارآفرینی، مدیریت و ... خود را متخصص علم اقتصاد میدانند و توصیه سیاستی میکنند، (که معمولا ندیدم استادان اقتصاد در این امور دخالت کنند یا این حضرات در باره فیزیک و شیمی نظر بدهند، چرا که دخالت در اقتصاد برای همه ساده است چون ننه جان همه نیز، پنیر میخرند و تورم را درک میکنند)
5-در شرایطی که کارنکردن و پول گرفتن بابت بهره وری منفی، هنر که هیچ، بلکه حق مسلم باشد،
6-در شرایطی که مشخص نیست حداقل برخی افراد معدود، چرا و چگونه در شرایطی که دکترای اقتصاد در کشور موجود است با کدام پول یا بورسیه یا حمایت، راهی فرنگ شده و دکترا گرفته و برمیگردند و طیفهای خاص راه اندازی میکنند،
7-در شرایطی که عده ای طرف مقابل را به کاسبی و طرف مقابل نیز آنها را به خیانت متهم میکنند و هیچ یک از این اتهامات نیز به صحنه قضاء نمی رود و فضای مجازی فقط سراسر هتاکی متقابل این عزیزان است به یکدیگر،
8-در شرایطی که حداقل زمان برنامه میان مدت پنج سال و برنامه بلندمدت اصلاح ساختاری ۲۰ ساله است و عمر دولت ۴ سال و در صورت اقدامات عامه پسند شاید بشود ۸ سال،
9-در شرایطی که هنگام کمبود برق، تولید و کارخانجات متوقف و خانهها روشن باقی میمانند،
10-در شرایطی که بجای خصوصی سازی و کاهش تصدی دولت بر اقتصاد، بخش عجیب الخلقه ای به نام خصولتی در اقتصاد به دنیا معرفی میکنیم و حتما هیچ ربطی به الیگارشی هم ندارد،
11-در شرایطی که دستور صریح بالاترین مقام، اجرای اصلاحیه سیاستهای اصل ۴۴ قانون اساسی یعنی آزاد سازی اقتصادی است اما نتایج واقعی را دیده ایم،
و بسیاری بندهای دیگر که از صبر این یادداشت فراتر است، در یک جمله باید گفت راه بهبودی، نجات اقتصاد کشور از دست انحصار و رانت و امضاهای طلایی و ... است.
بر این اساس میگویم نه فقط علم و دانشجو و استاد، که اساسا اقتصاد ایران مظلوم است. رفع این مظلومیت فقط یک راه موثر دارد: حمایت از تولید و رفع واقعی موانع و نه البته فقط حک در بالای سربرگ مکاتبات.
فرشاد پرویزیان
دکترای اقتصاد کلان- عضو انجمن اقتصاددانان ایران
بیشتر بخوانید:
مظلومیت علم اقتصاد، دانشجو و استاد آن در ایران
دیدگاه ها