دکتر بهکیش نوشته است: «سال‌های تدریس، همیشه به سرنوشت جوانانی فکر می‌کردم که در رشته اقتصاد ثبت‌‌نام کرده‌ بودند و در کنار دروس خود با ذوق و علاقه، مسائل روز را دنبال می‌کردند، کتاب می‌خواندند و بحث می‌کردند و... ولی زمانی که از دانشکده فارغ‌التحصیل می‌شدند، نمی‌دانستند ‌دنبال چه شغلی بگردند. مدتی سرگردان می‌شدند، برخی از آنان به دانشکده برمی‌گشتند تا ادامه تحصیل دهند. بخش عمده‌ای از اقتصادخوانده‌ها مجبورند به کارهای تا حدی مرتبط چون حسابداری و بخش دیگری به کارهای غیرمرتبط مشغول شوند؛ مابقی یا پیگیر تحصیل در سطح ارشد یا دکترا می‌شوند یا به دیگر کشورها مهاجرت می‌کنند یا بیکار می‌مانند.
پس از چندین سال که از آن محیط آموزشی دور شده‌‌ام، به این پدیده عجیب می‌اندیشم که چگونه علم اقتصاد تا این حد مظلوم ماند که با وجود گرفتاری‌های اقتصادی گسترده که جامعه با آن مواجه بوده و هست، نتوانستیم برای تصحیح آن، کاری درخور نیازهای جامعه انجام دهیم. من که در کنار دانشگاه تجربه گسترده‌ای در فضای کسب‌‌و‌کار (در اتاق‌های بازرگانی) دارم، شاهد بوده‌ام که بخش خصوصی عموما خریدار خدمات کارشناسان اقتصادی در سطحی محدود بوده است و هر گاه از آنان سوال می‌شد که چرا این‌چنین بی‌‌اعتنا به کارشناس اقتصادی هستید،

اکثرا به شرایط حاکم اشاره داشتند و می‌گفتند که در فضای اقتصاد دولتی و سیاسی، کارشناس اقتصادی نمی‌تواند کمکی به فرآیند بهبود کسب‌‌و‌کار بکند. در این روزها که با فراغ حال بیشتر به گذشته فکر می‌کنم تعجب می‌کنم که چرا نتوانستیم به سیاست‌گذاران بقبولانیم فضای رقابتی باعث رشد خلاقیت‌ها می‌شود و فضای اقتصاد دولتی نابودکننده خلاقیت‌ها است.»
و اینک چند پرسش شفاف از ایشان دارم: آقای دکتر بهکیش شما در دانشکده صاحب سبک و به تعبیری مدرسه اقتصاد علامه تدریس کردید و اینک پاسخ بفرمایید که:

1- دانشکده‌های اقتصاد چه میزان مسایل واقعی اقتصاد کلان و راه حل‌های کاربردی آن را آموزش می‌دهند؟ هنوز هستند مدرسانی که مفهوم نرخ بهره واقعی منفی و رابطه ساده فیشر و یا حتی مفهوم سرعت گردش در رابطه ساده مقداری پول را درک نکرده اند و در شرایط تورمی، باز در پی پولی کردن اقتصادند. 

2-دانشکده‌های اقتصاد آیا آداب مداخله‌گری در اقتصاد را به دانشجویان آموزش می‌دهند؟ 

3-دانشکده‌های اقتصاد چرا نهادهای مکمل، اتاق‌های فکر، شرکت‌های مشاوره و دفاتر ارتباط با صنعت را شکل نداده‌اند؟ 

4-چگونه ترجمه آنترپرنیر یا همان کارفرمای اقتصادی به کارآفرین مبدل شد؟ در کدام درس اقتصاد، آموزش دادید که کار، آفریدنی است؟ بنده خدا شومپیتر در برزخ چه می‌گوید؟ اساسا هدف اقتصاد کلان ثبات و تعادل و رشد تولید است یا کارآفرینی؟

5- دانشجوی اقتصاد در درس اقتصاد خرد شاید مفهوم تخصیص بهینه را درک کند اما مسأله شناخت دقیق او از مسأله بهینه سازی مصرف شخصی خودش را از کجا یاد بگیرد؟ چرا به او یاد ندادید زنجیره گسترده تأمین فعالیت‌های اقتصاد چیست و چگونه باید پس انداز و سرمایه گذاری کند و مدیریت مالی منابعش را انجام دهد؟ چرا دانشجویان اقتصاد راهکارهای بودجه بندی عملی درآمدهایشان را یاد نمی‌گیرند؟ چرا دانشجوی اقتصاد مدل‌سازی کسب و کارها یاد نمی‌گیرد و چگونگی کارکرد کسب و کارها را درک نمی‌کند؟ 

6-شما همواره استادی پیشرو بودید پس سوالات جدی تر هم می‌پرسم: چرا دانشجویان اقتصاد با علوم داده پردازی و داده کاوی و هوش مصنوعی و یادگیری ماشین و کاربرد شبکه های عصبی بیگانه اند؟

7-چرا دانشجویان اقتصاد علت خواندن این‌همه ریاضی و آمار را نمی‌دانند و البته هنگام نوشتن پایان نامه ارشد در پله‌های نخست کار با نرم افزارها پاشکسته می‌شوند؟

8- سوالی به سبک مرحوم پژویان: چرا اکثر دانشجویان اقتصاد، بدون ابزار ریاضی قادر به تحلیل مسائل نیستند که هر پیرزن و پیرمردی در کوچه و بازار نیز حرف‌های ایشان را درک کند؟ با این ادعا مخالفید؟ بفرمایید یک دانشجوی اقتصاد که می‌خواند مطلوبیت نهایی همه کالاها نزولی است، بدون اثبات ریاضی (تشریح شده در کتاب کارل والش) به زبان ساده، نزولی بودن مطلوبیت نهایی پول را توضیح دهد چگونه ممکن است با افزایش پول، مطلوبیت نهایی آن کاهش یابد؟
علم اقتصاد مظلوم نیست، دانشجویان اقتصاد ایران مظلومند که خوب آموزش نمی‌بینند و عنوان شغلی کارشناس اقتصاد یا اقتصاددان در کشور دیده نشده است.
اقتصاد رانتی بیش از علم اقتصاد، به راه‌های رانت جویی نیاز دارد که نه شما بلدید و نه آموزش می‌دهید. موضوع پیچیده نیست، کافی است نظرتان را در باره دلار ۴۲۰۰ تومانی بیان کنید.

 

فرشاد پرویزیان

دکترای اقتصاد کلان- عضو انجمن اقتصاددانان ایران

 


بیشتر بخوانید:

مظلومیت علم اقتصاد، دانشجو و استاد آن در ایران

مظلومیت اقتصاد ایران
 


 

 

دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را از طریق فرم زیر اسال نمایید

نظرسنجی

مارا دنبال کنید